جمع میان بین‌المللی‌گرایی و ملی‌گرایی، جهان‌میهن‌گرایی و میهن‌دوستی

موسی اکرمی

بخشی کوتاه از درس‌گفتار «هویت ایرانی در برابر تهدیدها: ضرورت پاسداری و بازآفرینی در جهانی متلاطم»

برای «آکادمی فلسفه‌ی مارزوک» در ۱۷ خرداد ۱۴۰۴

با توجه به شهودی که از چهار مفهوم ملی‌گرایی (nationalism) و میهن‌دوستی (patriotism) و بین‌المللی‌گرایی (internationalism) و جهان‌میهن‌گرایی (cosmopolitanism)داریم، بدون تعریف آکادمیک یا فرهنگنامه‌ای دقیق آن‌، در این سخنان مقدماتی به لزوم جمع میان بین‌المللی‌گرایی و ملی‌گرایی اشاره می‌کنم.

جمع میان این دو مفهوم از آن‌ مسائل بنیادینی است که در تفکر فلسفی مدرن و روشنفکری معاصر، جایگاه برجسته‌ای دارد یا باید داشته باشد. این پرسش به‌ویژه در بافتار جهانی‌شدن، بحران‌های هویتی، و تنش میان همبستگی جهانی و تعلقات محلی اهمیتی دوچندان یافته است. در این‌‌جا این مسئله را به کوتاهی در چهار محور تبیین می‌کنم.

۱. تعریف دقیق دو مفهوم: بین‌المللی‌گرایی و ملی‌گرایی فرهنگی

بین‌المللی‌گرایی به معنای باور و تعهد به همبستگی جهانی انسان‌ها، فراتر از مرزهای سیاسی و ملی است؛ نوعی باور به مشترکات بنیادین انسانی، کرامت انسان، عدالت جهانی، و مسئولیت فراملی در برابر رنج، ظلم، بحران‌های زیست‌محیطی و نابرابری است. بین‌المللی‌گرایی ایجاب می‌کند که فیلسوفان سیاست، فیلسوفان اخلاق، فیلسوفان حقوق، سیاست‌ورزان، و حقوق‌دانان قوانین و هنجارهای بایسته و شایسته را برای توجه نظری و عملی همۀ انسان‌ها به یکدیگر، فراتر از مرزهای سیاسی ملی یا کشوری تدوین و ترویج، و اجرای آن‌ها را تضمین کنند.

ملی‌گرایی در نگاه نخست به معنای باور به ملیت یا ملت خود چونان محور یا کانون توجه نسبت به ملیت‌ها یا ملت‌های دیگر است. این گونه ملی‌گرایی ممکن است به نژادپرستی یا شووینیسم یا خاک‌پرستی و تعصب ویرانگر نسبت به ملیت یا ملت خودی و برترشماری آن نسبت به ملیت‌ها یا ملت‌های دیگر بینجامد.

بخردانه‌ترین و پسندیده‌ترین و دفاع‌پذیرترین گونۀ ملی‌گرایی «میهن‌دوستی» است که باشندگان رسمی یا شهروندان هر کشور هم حق و هم وظیفه دارند به کلیت میهن خویش مهر بورزند و به دفاع از کلیت میهن، سرزمین آن، وحدت ملی، هویت ملی، و منافع ملی بپردازند.

هر گونه آسیب‌رسانی به آنچه میهن تلقی می‌شود گونه‌ای خیانت به میهن است که در این‌جا من به جزئیات آن نمی‌پردازم.

این میهن‌دوستی به برابری همۀ شهروندان از هر جنس و هر قوم با هر و زبان و جهان‌بینی و شغل و جایگاه طبقاتی و موقعیت سیاسی باور دارد و مدافع تنوع یا تکثر و حفظ هویت‌های فرعی در چارچوب هویت ملی است.

ملی‌گرایی فرهنگی به معنای عشق، تعلق، و مسئولیت‌پذیری نسبت به فرهنگ، زبان، تاریخ و سرنوشت جمعی یک ملت در درازنای تاریخ و گسترۀ جغرافیایی در هر بُرش زمانی است. ممکن شماری از ملت‌های همسایه، بر پایۀ پیشینۀ تاریخی مشترک، در توجه چنین فرهنگ و زبان و تاریخ و سرنوشت جمعی‌ای با سهیم یا همدل باشند.

این ملی‌گرایی فرهنگی نیز همانند میهن‌دوستی در برابر هرگونه برتری‌طلبی قومی یا نژادی یا زبانی یا دینی یا فرهنگی یا شغلی می‌ایستد و مخالف هر گونه طرد دیگری است.

پس، در تلقی فلسفی، ملی‌گرایی چونان عشق و وظیفه فرهنگی، با بین‌المللی‌گرایی اخلاقی و حقوقی در تعارض نیست، بلکه می‌تواند و باید مکمل آن باشد.

۲. تمایز میان بین‌المللی‌گرایی جهان‌میهنانه و بین‌المللی‌گرایی ریشه‌دار در فرهنگ ملی

بر پایۀ نگرش برخی اندیشه‌ورزان حوزۀ حقوق بین‌الملل، به‌ویژه از کانت تا آمارتیا سن، می‌توان گفت که در جهانی متشکل از کشورها یا ملیت‌ها یا ملت‌دولت‌های گوناگون جهان‌میهن‌گراییِ راستین، به معنای باور به تعلق همۀ انسان‌ها به یک جامعۀ جهانی واحد، صرف‌نظر از تفاوت در فرهنگ و نژاد و زبان و دین و شغل در جهانی که متشکل از چندین کشور یا دولت-ملت است، تنها زمانی اصیل است که بر پایه‌ی ریشه‌داری در یک فرهنگ و پذیرش تکثر فرهنگی در سطح جهان بنا شود.
این به معنای تعلق آغازین فرد به یک کشور یا یک فرهنگ و سپس تعلق او به فرهنگ یا جامعۀ جهانی است. بین‌المللی‌گرایی‌ای که از هیچ‌ سرزمینی ریشه نگرفته باشد، به هیچ‌ سرزمینی هم تعلق ندارد. تنها زمانی می‌توان از جهان‌میهن‌گرایی راستین در عمل سخن گفت که به راستی جهان به یک جامعۀ یگانه یا کشور واحد تبدیل شده باشد. تا زمانی که چنین جامعه‌ای پدید نیامده است جهان‌میهن‌گرایی راستین تحقق نمی‌یابد و هرگونه ادعا در این باره غیراصیل و در مواردی ممکن است غیرواقعی و حتی غیرمسئولانه باشد. باید کوشید سازمایه‌های مثبت جهان‌میهن‌گرایی به حقوق بین‌الملل و بین‌المللی‌گرایی راستین به گونه‌ای رسمی راه یابند تا همزیستی عادلانۀ ملیت‌ها یا کشورها در کنار هم فراهم گردد و در همکاری آن‌ها شرایط برای تحقق راستین جهان‌میهن‌گرایی فراهم گردد.

بدین سان مادامی که هر فرد شهروند رسمی یک یا چند کشور است همواره باید بتواند توازنی منطقی-اخلاقی میان منافع ملی (یگانه یا چندگان) و منافع جهانی و منافع دیگر ملت‌ها برقرار کند. در نتیجه، اگر هویت ملی را نه قفس، که خانه‌ی فرهنگی خود بدانیم، می‌توان با پای در خاک خود ایستاد و نگاه به افق جهان داشت.

۳. دلایل جمع میان هویت ملی و بین‌المللی‌گرایی

می‌توان از دیدگاه‌های تاریخی و اخلاقی و فلسفی برای هم امکان این هم‌نشینی یا تعامل و هم ضرورت آن دلایلی به دست داد. در این‌جا به مهم ‌ترین دلایل آن اشاره می‌کنم.

الف)‌ انسان، چونان موجودی زیستی-فرهنگی

انسان‌ها نه تنها از خردی همگانی که به کل جهان توجه دارد برخوردارند، بلکه در زبان، تاریخ، خاطره و سرزمین خاصی شکل یا شخصیت یا هویت می‌یابند. جهانی‌شدن بدون توجه آگاهانه و ناآگاهانه به این ریشه‌ها یا ظروف تحقق وجود و شکل‌گیری هویت، به بی‌هویتی و ازخودبیگانگی می‌انجامد.

ب) باور به هویت ملی و بین‌المللی‌گرایی چونان رویکردهای مکمل نه متضاد

فیلسوفانی چون چارلز تیلور و مایکل والزر به‌درستی با باور به ضرورت هویت‌های جمعی (مانند هویت ملی) برای معنا دادن به زندگی انسانی، بین‌المللی‌گرایی را نه نفی ملت‌ها، بلکه تأکید بر تعامل سازنده میان آن‌ها می‌دانند، به‌گونه‌ای که می‌توان گفت هویت ملی، بنیادی برای مشارکت مؤثر در جهان چندملیتی است، نه مانعی برای آن. آشکار است که اصولاً هویت ملی باید در برابر دیگر هویت‌های ملی «باز» باشد به گونه‌ای که بخواهد و بتواند به دادوستد با دیگر هویت‌های ملی بپردازد. چنین هویت ملیِ بازی زمینه‌ساز گفت‌وگوی جهانی است. ازاین‌رو تنها ملتی که خود را در پیوند و تعامل با دیگر هویت‌های ملی بازآفرینی کند، می‌تواند و باید در گفت‌وگوی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها مشارکت فعال و خلاق داشته باشد.

پ) توجیه اخلاقی بین‌المللی‌گرایی از دل اخلاق ملی‌گرا

اگر هر ملت، بر اساس اصول اخلاقی، خواهان صلح، رفاه و عدالت برای مردم خود است، منطق اخلاقی آن ایجاب می‌کند که همین خواسته را برای سایر ملت‌ها نیز به رسمیت بشناسد، و در روابط بین‌المللی بر اساس احترام متقابل و همکاری عمل کند. این به معنای گونه‌ای همبستگی اخلاقی میان ملت‌ها است که از دل خودِ اخلاق ملی‌گرایانه استنتاج می‌شود.

بدین سان می‌توان گفت اخلاق ملی‌گرا حتی پیش‌شرط یا پیش‌نیاز توجه اخلاقی به بین‌المللی‌گرایی است، به گونه‌ای که مسئولیت هر انسان در جایگاه شهروند یک کشور در برابر ملت خویش را باید پیش‌شرط صداقت او در جهان‌میهنی دانست زیرا کسی نمی‌تواند مدعی دفاع از انسان در مقیاس جهانی باشد هرگاه نسبت به فرهنگ و مردم خود بی‌اعتنایی پیشه کند.

ت) شواهد تاریخی نقش فعال ملت‌ها در همکاری بین‌المللی‌

تجربۀ تاریخی نشان داده است که ملت‌های دارای هویت ملی توانمند (برای نمونه فرانسه، ژاپن، ایران، آلمان، هند...) دقیقاً همان‌ ملت‌های برخوردار از نقش مؤثر در نهادهای بین‌المللی بوده‌اند، به گونه‌ای که سازمان ملل، اتحادیۀ اروپا، و جنبش عدم تعهد برآمده از همکاری میان ملت‌ها با حفظ هویت مستقل بوده‌اند. این به خوبی نشان می‌دهد که بین‌المللی‌گرایی وابسته به ملت‌های دارای هویت است، نه متضاد یا نابودکنندۀ آن.

ث) بنیاد فلسفی بین‌المللی‌گرایی در اندیشۀ کانت

کانت در کتاب «صلح ماندگار» دولت-ملت را به رسمیت می‌شناسد، ولی تأکید دارد که باید میان این دولت-ملت‌‌ها، گونه‌ای فدراسیون برای صلح و رعایت حقوق بین‌الملل برقرار شود. کانت بی آن که جهان‌میهن محض یا ملی‌گرای صرف باشد، بر این باور است که ملت‌های دارای قانون اساسی عادلانه، می‌توانند بر اساس اصول عقلانی و اخلاقی، نظامی بین‌المللی از همکاری و صلح پدید آورند.

ج) هویت ملی، ضامن تنوع فرهنگی در جامعه بین‌المللی

بین‌المللی‌گرایی می‌تواند با اصل «تکثر فرهنگی» تقویت شود، چنان که هر ملت با حفظ هویت تاریخی، فرهنگی و زبانی خود، سهمی در تمدن جهانی دارد. این رویکرد در برابر «جهانی‌سازی فرهنگیِ یکنواخت‌کننده» می‌ایستد. ازاین‌رو هویت ملی – چونان زمینۀ تعهد و مسئولیت انسان در زیست جمعی - نه تنها با بین‌المللی‌گرایی منافات ندارد، بلکه ضامن غنای آن است، و همزمان بین‌المللی‌گرایی، بسط این تعهد و مسئولیت را به تعامل منصفانه و همکاری با سایر ملت‌ها گسترش می‌دهد.

4. چگونگی جمع میان بین‌المللی‌گرایی و وفاداری به هویت ملی در عمل

۱) بازتعریف ملی‌گرایی نه چونان انحصار در ملیت یا قومیت یا نژاد یا خاک یا زبان، بلکه چونان مسئولیت فرهنگی فراگیر
این بدین معنی است که اولاً ایرانی‌بودن نه در برابر کرد یا بلوچ یا لر یا فارس یا ترک یا ترکمن یا عرب یا مازنی یا گیلک‌ بودن بلکه فراگیرندۀ همۀ آن‌ها با حقوق برابر است؛ ثانیاً ایرانی بودن نه در برابر جامعۀ بین‌الملل، بلکه بخشی از آن است که حق و وظیفه دارد برای حفظ هویت خود وهمزمان همزیستی و همکاری عادلانه و برابرحقوق خود با دیگر اعضای این جامعۀ بزرگ بکوشد.

۲) تعهد به بازآفرینی خلاق هویت ملی در بستر جهانی‌شدن

این بدین معنی است که زبان، ادب، هنر، عرفان، فلسفه و تجربه‌ی ایرانی، که برخوردار از ویژگی‌های سازمایه‌ای در برابر ویژگی‌های سازمایه‌ای دیگر هویت‌های ملی‌اند، باید برای زنده بودن هویت‌مدارانه در جهان امروز بکوشند، و در این راه باید معاصر و جهانی‌اندیش شوند و به سازمایه‌های هویتی دیگر کشورها از دیدگاهی عادلانه و اخلاقی، استوار بر برابری حقوق، بنگرند.

۳) پافشاری بر عدالت درون‌ملی چونان پیش‌زمینۀ عدالت جهانی

این بدین معنی است که بدون رفع تبعیض، شکاف طبقاتی، و سرکوب درون‌مرزی، و کوشش برای دستیابی به رعایت بیشینۀ حقوق اساسی برای همۀ شهروندان، هر گونه بین‌المللی‌گرایی هر ایرانی، در هر مقام و جایگاه درون‌حکومتی و برون‌حکومتی در داخل و خارج، صرفاً یک ژست با ظاهر اخلاقی، و در بنیاد یک ایستار ضداخلاقی است.

۴) پرورش انسان‌هائی با هویت چندسازمایه‌ای

این بدین معنی است که یک ایرانی

الف) نه تنها شهروند ایران، بلکه

ب) شهروند جهان،

پ) نه تنها فرزند زرتشت و فردوسی و فارابی و ابن سینا و سعدی و حافظ، و

ت) میراث‌بر جنبش‌های فکری و سیاسی گوناگون و هنر و فرهنگ پدید آمده در گذر اعصار، بلکه

ث) فرزند اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و منشور ملل متحد و

ج میراث‌بر فلسفۀ سیاسی مدرن و دستاوردهای افراد و کشورهای دیگر در زمینۀ آزادی و عدالت و صلح

نیز هست.

آشکار است که بر پایۀ تحلیل دقیق سازمایه‌های هویتی در هر کشور می‌توان از چنین هویت چندسازمایه‌ای برای شهروندان دیگر کشورها نیز سخن گفت.


#بین‌المللی‌گرایی
#ملی‌گرایی
#جهان‌میهن‌گرابی

#میهن‌‌دوستی
#هویت_ملی
#هویت_ایرانی
#موسی_اکرمی